شارل بودلر در مقالهی «نقاش زندگی مدرن» به واژهی فرانسوی «فلانور» به معنی «پرسهزن» اشاره میکند و هنرمند را کسی معرفی میکند که ناظر و مصرفکنندهی پرشور فضای شهری است. کسی که هویت و حضورش به گفتهی والتر بنیامین فقط در منظومهای اجتماعی و فرهنگی متشکل از کافهها، پیادهروها، پاساژها و البته جمعیتِ شهری معنی مییابد و نمادی مدرن از تجربهی زیستی در کلانشهرها است. آنچه بودلر از آن یاد میکند یعنی تجربهی مدرنیته در خیابان را میتوان در آثار نقاش فیگوراتیو آمریکایی، ادوارد هاپر، مشاهده کرد و او را نقاش زندگی روزمره در آغاز عصر مدرن در امریکا دانست.
دغدغهی نمایش فضای زیسته و ثبت موقعیتهای گذرای روزمرهی شهری چیزی است که در قرن نوزده میلادی در آثار امپرسیونیستها بهوفور دیده میشود و هاپر در سفرش به اروپا و توقف در پاریس تحت تأثیر آنها قرار میگیرد. گشتوگذار در شهر، دیدن کافهها و بارها، زندگی در خیابانهای پاریس و اسکچها و عکاسیهای او از این مناظر او را به پرسهزنی آمریکایی در پاریس بدل میکند. «در این زمان است که سبک و تکنیک او تغییراتی میکند. پالتش، برای مدتی، روشنتر میشود و تاشهای قلمش بهصورت منقطع و ضربهای درمیآید.»
«ادوارد هاپر از میان نقاشان امپرسیونیست، بیشتر از همه، متأثر از ادگار دگا و ایدهی ترکیببندی سریع و ثبت موقعیت تصادفی در آثار او بوده است. ایدهای که دگا خود از عکاسی وام گرفته بود.» اما آنچه مسیر او را از امپرسیونیستها جدا میکند دغدغهی نقش اجتماعی هنر و میل به واقعگرایی است. «طوریکه در نمایشگاه سالن پاییز ۱۹۰۶ که سی اثر از نقاش رئالیست، گوستاو کوربه، و کارهای پستامپرسیونیست زیادی از پل سزان نمایش دادهشده بود، این گوستاو کوربه بود که نظر هاپر را به خود جلب کرد.»
هاپر در نمایش فضاهای شهری، برخلاف نظر بودلر که جمعیت را دستمایهی نقاش مدرن میداند و علیرغم ازدحام و جمعیتی که مشخصهی شهرهای مدرن بهخصوص امریکای پرجنبوجوش است، مکان را از هیاهو و جمعیت خالی میکند و وضعیتی میسازد سرشار از تناقض، معما و ابهام. یکی از موضوعاتی که هاپر در پرسههای خود به آن میپردازد فضای داخلی ازجمله کافهها و رستورانهای شهر است. کافههای هاپر، برخلاف نمایشی که امپرسیونیستهایی چون دگا و لوترک از کافهها دارند، مملو از شلوغی، سروصدای جمعیت و جاییکه به فضای عمومی سرزندگی میبخشد نیست. بلکه توقفگاهی است خالی و خلوت در آرامترین ساعت شبانهروز برای سکوت و غرقشدن در افکاری مبهم و مرموز. در آثار هاپر نوع حضور و تعامل افراد اهمیت دارد و نمایشی است از حضور انسانهایی که در کنار هماند اما غرق در فردیت خویشاند. حتی اگر در مکانی مثل کافه در کنار هم یا در روبهروی یکدیگر نشسته باشند، باز میان آنها ارتباطی برقرار نیست. آنچه آدمها را در نقاشیهای هاپر به کافه کشانده است میل به نوشیدن قهوه یا کافهگلاسه برای رفع خستگی و برای اینکه بهتنهایی یا با دوستان ساعاتی را در کافیشاپ بگذرانند نیست؛ بلکه جایی است برای فرورفتن درخود، در وضعیتی منزوی، ناآرام، گیج و مضطرب؛ اما هاپر در تابلوی چاپ سویی تلاش میکند که ایدهی ناهار چاپ سویی در رستورانی چینی را وسیلهی برقراری ارتباط و معاشرت دو زن منهتنی قرار دهد و با غذاخوردن و بر سر یک میز نشستن که از آدابورسوم شرقی است شرق را در پیوند افراد جامعهی امریکا مؤثر بداند؛ اما با وجود این بازهم مانند آثار دیگرش سردی و بیارتباطی آدمها و تاریکی فضا بر سرزندگی غلبه دارد.
در تابلوی چاپ سویی دو زن دور میزی مقابل هم نشستهاند و زن و مردی دور میزی دیگر. آنچه بیش از همه توجه را جلب میکند پنهانکردن، پوشاندن و نمایش نصفهنیمه است: حروف نصفهی نام رستوران، چهرهی ناپیدای زنی که پشت به بیننده دارد، پوشاندن شیشههای پنجره با رنگ، پنهانکردن اندام زنی که روبهروی مرد نشسته و فقط بخشی از صورتش نمایان است، نشانندادن منظرهی بیرون و نردبانی که بخشی از آن مشخص است. همه معمایی بصری و معنایی را طرح میکند که مخاطب را در تعلیق میگذارد. هاپر نقاش رئالیسم مدرن است که به بازنمایی غیرعادی از وقایع عادی میپردازد. او باآنکه واقعیتی را بازنمایی میکند، با این ابهامات پایههای اعتماد به واقعیت جهان عینی را متزلزل میکند. هاپر تفسیر خود را از واقعیت بیان میکند تا آنچه بهطور معمول انتظار دیدنش را داریم برهم بریزد و تناقض و نااستواری مدرن را بسازد. وضعیتی که هاپر در آثارش ایجاد میکند نمایشی است از آنچه مارشال برمن در مقدمهی کتاب تجربهی مدرنیته از آن بهعنوان زیستنِ یک زندگیِ سرشار از معما و تناقض یاد میکند.
هاپر با انتخاب این سوژه اشاره به جامعهی مصرفی و فرهنگ روزمرهی پاپ دارد. رستورانی متعلق به فرهنگ و آداب خاص که با ابزار فرهنگ آمریکایی ساخته شده و تبدیل به فرهنگ عامه آمریکایی گشته است و به درهمآمیزی مرز بین عادت و خرق عادت اشاره میکند؛ یکی با اشاره به غذاهای زندهی چینی بهجای فرهنگ فستفودی آمریکایی و یکی با نمایش ورود زنان شهری به فضای مردانهی رستورانهای چینی.
«این نقاشی در 1929 همزمان با سقوط بورس والاستریت که رکود بزرگ در اقتصاد امریکا که طویلترین و بدترین رکود اقتصادی در تاریخ شکلگیری دنیای صنعتی مدرن بوده کشیده شده است.» سالی که برای افراد جامعه دستاوردی جز بیکاری شکست و انزوا نداشت و آغازی بود برای شروع جنگ جهانی دوم و فجایع جدید برای جامعهی جهانی. هاپر با متروکه و تهی کردن فضای کافه و نمایشندادن جنبوجوش و رونق زندگی روزمرهی مصرفی داخل خیابان و با پنهانکردن تابلوی تبلیغاتی رستوران که نشان زرقوبرق تبلیغات فرهنگ پاپ است، نقد اجتماعیاش به مصرفگرایی، زندگی روزمره و شکست اقتصادی را نشان میدهد. هاپر در این وضعیت ارتباط و دیالوگ را مهمترین نیاز افراد جامعه حتی مهمتر از پول و مخارج زندگی میداند. نیازی که علیرغم ضرورت آن توان برقراریاش وجود ندارد. او بر چهرهها سکوتی سرشار از ناگفتهها ایجاد میکند که گویی یگانه حقیقت پنهان در بطن جامعهی پرسروصدای مدرن امریکاست.
نگاه خیرهی زنی که چهرهاش سمت ماست به نقطهای نامعلوم، بهجای نگاه به صورت زنی که در مقابلش نشسته و نیز نداشتن ارتباط چهرهبهچهره زن و مرد عقب کادر، بهطوری که مرد سرش رو به پایین و نگاه زن بهجای دیگری است، نشانی از همان فردیت رازآمیز و عقیمبودن ارتباط انسانی آدمهای نقاشی هاپر است.
هاپر در این اثر با پنهانکردن بخشهایی از اندام (صورت زنی که پشت به ما نشسته است و دستهای زن روبهرویی در پشت میز و اندام زن در عقب کادر) نهفتن و بیگانگی احساسات انسانی را تشدید میکند و اجازهی ورود به فضای حسی، درونیات و هویت افراد را نمیدهد.
پالتوی کنار پنجره، با نوری که بر آن تابیده، چشم را بهخود جلب میکند و میتواند ما را به بیرون کافه هدایت کند. لباسی که مشخص نیست به کدامیک از افراد آنجا تعلق دارد و شبیه لباس پرسهزن شیکپوش جامعهی مدرن است که هیچچیز از نگاهاش پنهان نیست و همه را میبیند، اما کسی متوجه حضور او نمیشود.
در کارهای هاپر همیشه روزنهای مانند پنجره یا در هست و فضای داخلی در ارتباط با فضای بیرون تصویر میشود، حتی اگر فضای داخل رستورانی در خیابان باشد، درون و بیرون را توأم نشان میدهد که تفاوت چندانی باهم ندارند و هر دو در سکوتی محض فرورفتهاند.
نمایش هاپر از شهر دنیایی شیشهای و در دیدرس است که ورود به فضای عمومی و خصوصی را یکسان و همگانی میکند و بهراحتی چشمهای عابران پرسهزن میتواند آنجا را ببیند، اما با وجود این، آدمها به دنیای درون یکدیگر راهی ندارند و این تنهایی عمیق ارمغان مدرنیته است.
نور و سایهها، عناصر همیشگی کارهای هاپر، نشانی از جامعهی پرزرقوبرق و سرزندگی شهر نیویورک است و مهمترین عامل در ایجاد تضاد، افشا و پنهانشدن است. هر چقدر نور فضای آثارش را روشن میکند، سایهها عمیقتر و گستردهتر میشود، یعنی هرچه جنبوجوش زندگی جدید بیشتر میشود، تنهایی و تاریکی درونی افراد هم بیشتر میشود و بخشی از واقعیت که انسانها و درونیاتشان است از نگاه ما پنهان میماند و در تاریکی فرومیرود. در این تابلو هم نوری از پنجرهی سمت خیابان به درون میتابد که در تضاد با تاریکی و سیاهی لباس مرد و فضای پسزمینه است. در فضای داخلی که شبیه جزیرهای جدا از خیابان و کنجی برای انزوای آدمهای تکافتاده است، هیچ نور چراغی وجود ندارد. آباژور و چراغی هم اگر هست، خاموش است؛ نمادی از یگانه حقیقت مشخص کارهای هاپر: «چراغهای رابطه تاریکاند.»
[1]. Chop suey تصویری از فضای داخلی کافهرستورانی چینی به همین نام در منهتن نیویورک است و نیز نام یكی از غذاهای معروف چینی در سراسر جهان كه با اندكی تغییر در همهجا طرفدار فراوان دارد.
منابع:
ام. آنتونیو، پرسهزنی در شهر بهمثابه یک هنرمند، ترجمه خيزران اسماعيلزاده، مجلهی اینترنتی معمارنت.
خیزران اسماعیلزاده، «معماری و شهر در آثار ادوارد هاپر،» مجلهی اینترنتی معمارنت.
شارل بودلر، نقاش زندگی مدرن (مجموعه مقالات)، ترجمهی روبرت صافاریان، تهران: حرفه نویسنده.
عباس کاظمی، «خیابان و مدرنیته،» پایگاه اطلاعرسانی فرهنگ و علوم انسانی فرهنگ امروز.
مارشال برمن، تجربهی مدرنیته، ترجمه مراد فرهادپور، تهران: طرح نو، 1392.
http://www.full-stop.net/Cubist Chop Suey-by Jason bell
https://en.wikipedia.org/wiki/Edward_Hopper-by Jason bell