انسان برای انتقال آنچه در ذهن دارد به همگونه‌ی خود، از گفتار، نوشتار و یا جسمیت بخشیدن بهره می‌گیرد. اگرچه زبان انسان سرشار از نمادهاست؛ اما در بسیاری موارد از نشانه‌ها و نمایه‌هایی که خیلی هم گویا نیستند نیز استفاده می‌کند. تمام این نشانه‌ها در عمق ذهن جای گرفته‌اند و در گفتمان یا خلق یک اثر نمود پیدا می‌کنند و هر قدر این گفتمان از هنرمند به مخاطب جمعی‌تر باشد، یعنی از هوش جمعی و خاطره‌ای تاریخی برخوردار باشد، تاثیرگذارتر است و اندیشه‌ای را با خود حمل می‌کند.

elnazvahidfathi-angahmag2مجموعه مجسمه‌های حمزه فرهادی با نام عشاق در مزارع ذرت حامل چنین حس جمعی است. هنرمند با تاکید بر موضوع نفت و حضورش در ساخت هویت خاورمیانه‌ای، این مجموعه را به نمایش گذاشته ‌است. در این نمایشگاه[1]، از نشانه‌ها و فرم‌هایی وام گرفته شده که این گفتمانِ بین اثر و مخاطب را نزدیک‌تر و فهم آن را راحت‌تر می‌سازد. پرداختن به مسئله‌ی هویت یک ملت در آثار عموم هنرمندان در لحظه‌ی مجسم شدن، از شاعرانگی نشأت می‌گیرد که علت اساسی و تاثیرگذار این موضوع و نقطه عطف این مجموعه در شاعرانه سخن گفتن از یک تفکر عمیق و تاریخی است. نفت و تأثیراتش در یک سطح وسیع، جزء شاخصه‌ی کشورهای خاورمیانه است و پرداختن به این مبحث همواره بحث‌انگیز بوده و از زوایای متفاوتی مورد بررسی قرار گرفته‌است. چیزی که این آثار را از دیگر گفت‌وگوهای همسان خود متمایز می‌سازد، انتقال یک تراژدی است به مثابه‌ی یک غم. این حزن، ناشی از ریشه‌گیر بودن انسان در خاکی است که به آن تعلق دارد. استفاده‌ی بارز و گویای فرم قلب در این مجموعه، از عمق تپنده‌ای سخن می‌گوید که در تک تک مردمان در حال زندگی است. اگرچه هنرمند می‌تواند از یک تجربه‌ی شخصی و یا افکار منفرد خود سخن گفته باشد، با توجه به زادگاهش[2] که یکی از عوامل elnazvahidfathi-angahmag3تاثیرگذار است؛ اما به کرات در مخاطب حسی تراژیک به وجود می‌آورد و این همان نقطه‌ای است که بین هنرمند و مخاطب به واسطه‌ی اثرش اتصالی برقرار می‌گردد. قلب انسان جزء ارگان‌های حیاتی اوست و نمایش قلب در اینجا و ادغام آن با تفکر اصلی این مجموعه، همانند سخن گفتن از هویت فردی و جمعی و وطنی است. استفاده از متریال برنز در دو تکنیک متفاوت، یکی به فرسودگی این هویت به واسطه‌ی عنصر زمان که در تاریخ جریان دارد اشاره می‌کند و دیگری به درخشان بودن و ارزشمند بودن آن. هویت یک ملت، ارزشمند است چرا که درباره‌ی ماهیت فرد به فرد آن ملت سخن می‌گوید و به همان اندازه فرسوده گشته و در حال از دست رفتن است. قرینه‌سازی در این مجسمه ها و تکرار فرم قلب، می‌تواند تأکید بر جمله‌ی «قلب من همان وطن است» داشته باشد.

مجموعه قلب‌های فرهادی به واسطه‌ی استفاده از فرم‌های صنعتی، این حس را متبادر می‌سازد که شعری حزن‌انگیز به بیرون می‌تراود. این شاعرانگی، جزء شاخصه‌های مهم هنرمند است که در مجموعه‌های پیشین او نیز در جریان بوده است. اگر چه سخن از ماهیت خاورمیانه‌ای یا ملی در فرم‌ها و به طور گسترده‌تر در این مجموعه به چشم نمی‌خورد و بیش‌تر می‌توان به واسطه‌ی نشانه‌ها این خوانش را پذیرفت؛ اما دغدغه‌ی اصلی و هسته‌ی مرکزی آن جذاب و گیراست.

elnazvahidfathi-angahmag4به طور کلی تجزیه‌ی مفاهیم تاریخی و کهنی که ریشه در یک ملت دارد، باعث زایل گشتن معانی ارزشمند آن می‌شود؛ شاید می‌بایست کمی صریح‌تر سخن گفت و از لحاظ ریخت‌شناسی به دنبال قرابت‌های ملی بیش‌تری برای تجسم بخشیدن گشت. باید به جنبه‌ی دریافت‌های آگاهانه‌ای که به حساب نیامده‌اند نیز اشاره کرد؛ وقایعی که از یک نقطه‌نظر می‌توان گفت که هنوز به ثمر نرسیده است. این وقایع در این اندیشه و این هویت‌ها رخ داده‌اند؛ اما در اینجا صریحاً نمی‌توانیم آن‌ها را بشناسیم و خوانش کنیم و تنها در یک فرایند تفکر ژرف است که متوجه رخداد آن می‌شویم.

 

[1] این مجموعه (عشاق در مزارع ذرت) در گالری هما به نمایش درآمده بود.

[2] حمزه فرهادی متولد سال ۱۳۶۱ در اهواز است.