شیوهای که نقاش در پرتره برمیگزیند، به رویکردش دربارهی سوژه بستگی دارد. این رویکرد ممکن است دامنهی وسیعی داشته باشد از ارائه تصویری پرسنلی یا گذرنامهای تا خلق پرترهای که عواطف و شخصیت درونی و اجتماعی فرد را بیان میکند. در بسیاری از موارد وقتی در ارزیابی پرترهای میگوییم «خودش است» یا «خودش نیست»، منظورمان شباهت یا تفاوت در جزئیات ظاهری آن شخص نیست، بلکه بیشتر بیان جنبههای روحی، فکری و اجتماعی اوست. حتی ممکن است فرمی انتزاعی را گویاتر از تصویری عکسگونه از ظاهر فردی بدانیم و به آن همچون پرترهای نزدیکتر به حقیقت بنگریم.
در نقاشی پرتره ممکن است کلوزآپی از صورت شخص در بیان آنچه در ذهن او میگذرد و نیاتی که در سر دارد، بسیار گویاتر باشد اما همیشه اینطور نیست. در پرترهها میتوان از سوژه فاصلهی بیشتری گرفت و او را در محیط کار و زندگیاش نشان داد. ممکن است شخصی را در حال دکلمهی شعری یا تمرکز بر ساخت مجسمهای یا پشت میزی غرق در تخیل و در حال نوشتن و نقاشی کردن به تصویر کشید. فرم بدن، کنشهای شخص، پوشاک، اشیاء و ابزاری که در دست یا در کنار او قرار دارد، زمینه و محیطی که او را دربرگرفته است، حالت نگاهش و بینهایت جزئیات دیگر که توصیفگر بخشهایی از شخصیت و هویت آن فرد باشد. وقتی هنرمندی نمایشگاهی را به پرترههایی از شخصیت شناختهشدهای اختصاص میدهد، بیش از هر چیز باید مراقب این گونه مسائل باشد. تماشاگران انتظار ندارند که پرترههایی بدون خاصیت و خنثی از قهرمان یا شخصیت محبوبشان ببینند، بلکه به قصد دیدن نقاشیهایی پا به گالری میگذارند که آنها را بهسوی قلهای که قهرمانشان بر فراز آن ایستاده است، به پرواز دربیاورد.
بهزاد شیشهگران ازجمله هنرمندانی است که با تکیه بر حساسیتهای اجتماعیای که دارد، نمایشگاههایی با موضوع پرترههای جهان پهلوان تختی و همچنین احمد شاملو در سالهای 1368 و 1379 برگزار کرده است و همینطور دهها پرتره از شخصیتهای فرهنگی، هنری و سیاسی ایران و جهان در پنج دههی گذشته بخشی از فعالیتهای هنریاش بوده است. در ادامه خلاصهای از یک گفتوگو را میخوانید که در شهریور 1396 با این هنرمند انجام دادهام.
فکر میکنم نمایشگاه پرترههای شاملو از دو زاویه جای تأمل دارد. یکی از لحاظ تکنیک و فرم، و دوم از زاویهی بستر اجتماعی آن. البته بیشتر تمایل دارم توضیح دهید چه انگیزهای شما را برای چنین نمایشگاهی برانگیخته بود؟
وقتی سراغ پرترهی شاملو رفتم که چند عامل مهم دست به دست هم داده بود تا آن را سوژهی کارم قرار دهم.
اول، شخصیت کاریزماتیک و چندساحتی او چه در عرصهی شعر، پژوهش، ترجمه و چه بهعنوان یک روزنامهنگار حرفهای و چه زمانی که با شعر صدایش را میشنیدم برایم دوستداشتنی بود. دوم، وضع بحرانزدهی فرهنگی و اجتماعی آن روزگار بود که من را وا میداشت به این سمبل آزاداندیش و آزادیخواه بپردازم. سوم اینکه من وظیفهی حرفهایم را چگونه میخواهم سر و سامان بدهم و با طراحی پرترههای شاملو چه حرفی برای گفتن دارم.
وقتی پرترههای شاملو را شروع کردید، شاملو زنده بود؟
خوشبختانه بله، من از سال 1370 در تدارک نمایشگاه مستقلی از پرترههای شاملو بودم و تعدادی پرتره هم که هماهنگ با ماهیت و شخصیت شاملو باشد، کار کرده بودم؛ اما متأسفانه بهدلیل کارهای متعددی که سر راه این پروژه پیش آمد، نتوانستم آن را به پایان برسانم و در حیاتش آن را به نمایش بگذارم. البته برخی از آنها در مطبوعات آن زمان به چاپ رسید. اما خبر ناباورانهی درگذشت شاملو را از اخبار ساعت هفت صبح رادیو شنیدم که اعلام کرد احمد شاملو در منزل مسکونیاش درگذشت.
از چه منابع تصویری استفاده کردید؟
بیشترین منابع تصویری من مجلههای «آدینه» و «دنیای سخن» بود تا بتوانم چهرهی مناسبی برای نقاشی انتخاب کنم. منابع تصویری بسیار محدودی داشتم و این محدودیت باعث شد که من از یک پرتره چندین طراحی به شکلهای مختلف انجام دهم که این ایده بیشتر راضیام میکرد. یک عکس هم از کتاب «چهرهها»ی مریم زندی انتخاب کردم که خوشبختانه طراحی خیلی خوبی شد و خانم آیدا هم آن را بسیار دوست داشت.
از فضای آن سالها بگویید. شاملو در جامعه چه موقعیتی داشت؟
همانطور که در سؤال قبلی شما اشاره کردم، فضا غیرقابل پیشبینی بود و هر روز آبستن حوادثی تازه بودیم. شاملو در آن زمان چشم در چشم قدرت شجاعانه میایستاد و نظراتش را با صدای بلند بیان میکرد. شاملو روشفکری بیپروا، مستقل و سیاسی بود. او بزرگترین و مطرحترین شاعر معاصر ایران بود و هست. شاملو صدای زیبای شعر بود. صدای او از معدود صداهایی است که طنینش را تا عمق جان با صدای بلند میتوان حس کرد.
از نمایشگاه تختی تا نمایشگاه شاملو چند سال فاصله افتاد؟
این فاصله ناشی از دغدغههای حرفهای بود و بهخاطر نمایشگاههای شخصی و گروهی که داشتم پیش آمد. بهعنوان مثال چند ماه بعد از نمایشگاه تختی در سال 68 نمایشگاهی داشتم «به خاطر خواندن و نوشتن» که مقارن بود با سال 1990 که سازمان یونسکو آن سال را در جهان سال خواندن اعلام کرده بود. من به این مناسبت نمایشگاهی در شروع سال تحصیلی در اول مهر 69 بهخاطر بیسوادی در ایران برگزار کردم. باز در همان سال متأسفانه زلزلهی رودبار و منجیل پیش آمد که به این مناسبت نمایشگاهی با عنوان زلزله در رشت برگزار کردم. سال 70 برندهی بینال نقاشان کشور شدم. سال 71 ازدواج کردم. سال 72 بهمدت یک سال برای مجلهی «تکاپو» دهها پرتره از نویسندگان، شاعران و هنرمندان را برای روی جلد و داخل مجله طراحی کردم. این مجله با مدیریت زندهیاد منصور کوشان و هیئت تحریریهی آن آقایان رضا براهنی، جواد مجابی و زندهیادان و زندهنامان محمد مختاری و محمد پوینده تشکیل میشد که با تأسف بعد از یک سال مجلهی «تکاپو» توقیف شد. سال 73 نمایشگاهی با عنوان فیگورهای واریاسیون در گالری سبز تهران داشتم و همینطور نمایشگاه گروهی برای صدمین سال تولد نیما یوشیج و…
درست یک روز بعد از خاموشی شاملو، زنگ زدم به گالری برگ و خواستم که زمانی را تا یک ماه و نیم آینده برای برگزاری نمایشگاه پرترههای شاملو در اختیارم بگذارد. همین اتفاق برای برگزاری نمایشگاه تختی با همین محدودیت زمانی پیش آمده بود. همهی کارهایم را تعطیل کردم و روی این پروژه متمرکز شدم.
از گالری برگ وقت گرفتید. فقط یک ماه و نیم وقت دارید. با همان شدت و حدت نمایشگاه تختی چسبیدید به کار، منابع تصویری محدودی هم دارید و از آنها راضی هم نیستید. ذهنیتی هم که از شاملو دارید، قهرمانی سرسخت و در بالای قله ایستاده است. خب، حالا از پس این کار چطور میخواستید بر بیایید؟
در دنیای خودم ستایش از شاملو کار راحتی نبود. آنچه میخواستم از شاملو نشان بدهم، یک شخصیت فرهنگی باصلابت، عین یک سرو استوار، سازشناپذیر و تأثیرگذار بود. وقتی شروع به کار کردم، فکر کردم که اگر مثلاً زغالم را پهن بگیرم، میتواند به تجسم بخشیدن ذهنیتم بیشتر کمک کند. از سالهای 70 تا 79 بیشتر کارها را سیاه و سفید که بیش از 45 پرتره شده بود با سطوح پهن و زغال و پاستل گچی و پاستل روغنی کار کردم. میدیدم این سطوح پهن بهصورت تاشهای سریع و محکم خیلی میتواند به روحیه و شخصیت شاملو کمک کند. خوشبختانه کارهایی را که خودم دوست داشتم، مورد توجه بینندگان نمایشگاه هم قرار گرفته بود.
از پرترههایی که کشیده بودید اگر کسی چهرهی شاملو را نمیشناخت با دیدن آنها آیا ممکن بود بفهمد که او شاعری عصیانگر و جریانساز در عرصهی فرهنگ کشور است؟
ممکن بود تشخیص ندهند که او شاعر است ولی تشخیص میدادند که او هنرمند و یک چهرهی فرهنگی است.
آیا از پرترههایی که برای نمایشگاه آماده کرده بودید و از بازتابهای نمایشگاه در کل رضایت داشتید؟ یا فکر میکردید تجربهی دشواری بوده و از پس آن برنیامدهاید؟
بهخاطر زمان محدودی که برای این نمایشگاه داشتم، رضایتم از پرترهها نسبی بود ولی از بازتاب اجتماعی آن در افکار عمومی بسیار خوشنود بودم. من در وضع بسیار حساس و بحرانی تصمیم گرفتم پرترههای شاملو را به نمایش بگذارم. هر روز با یورش به مطبوعات و قلع و قمع آنها مواجه بودیم. دههی هفتاد سالهای بحرانی قتلهای زنجیرهای بود. برای برگزاری نمایشگاه باید انواع مجوزها را دریافت میکردیم. مجوز برگزاری نمایشگاه، مجوز برای پوستر و کارت دعوت بهخصوص که به شاملو و کانون نویسندگان هم حساس بودند و مجوز گرفتن این نمایشگاه هم دوچندان دشوار شده بود، چراکه اعلام کرده بودم عواید این نمایشگاه صرف اهداف فرهنگی و اجتماعی کانون نویسندگان ایران خواهد شد که درنهایت با چانهزنی در وزارت ارشاد موفق به دریافت مجوز شدم. بعد از چاپ پوستر و کارت دعوت برای نصب در کتابفروشیها و اماکن فرهنگی مراجعه کردیم که متأسفانه کسی حاضر به همکاری و نصب پوستری که مجوز داشت، نبود حتی کتابفروشیهایی که کتابهای شاملو را میفروختند. من مجبور شدم که پوستر را فقط به در و دیوار شهر بزنم، با بایکوت رسانهها مواجه شدم و تنها امکان تبلیغ نمایشگاه همان پوستر بود. رسانهها خبر نمایشگاه را اینگونه مینوشتند: «نمایشگاه نقاشی بهزاد شیشهگران در گالری برگ». شب افتتاح بسیاری از اعضای کانون نویسندگان حضور یافتند و زندهنام خانم سیمین بهبهانی در آن شب سخنرانی کردند، شعر خواندند و در وصف شاملو و برگزاری نمایشگاه صحبت کردند. این نمایشگاه بیشترین بازدیدکننده را از تهران و شهرستانها داشت بهطوری که پشت در نمایشگاه مینشستند تا نمایشگاه برای دیدن باز شود.
…