طنز، نکتهسنجی و باریکبینی در موضوعات اجتماعی و نیز مزاح و ریشخند کردن دیگران در فرهنگ عامهی اصفهانیها جایگاه ویژهای دارد؛ بهطوریکه در کتاب «محاسن اصفهان»، نگاشته شده در زمان ملکشاه سلجوقی، بر این اشاره دارد که مطایبه و شوخطبعی در مراودات مردم بسیار است و برای نمونه از دختدی نام میبرد که «بر عادت مجلس معاشرت و عیش و حکایت لطیفه و مطایبات ظریفه چون آب در جوی جاری روان میشد.» و چند حکایت از او نقل میکند. [۱یک]
با نیمنگاهی به چشمانداز تاریخ میتوان دریافت که کم نبودهاند افرادی که با زبان طنز به موشکافی روابط متقابل مردم و حکومت پرداختهاند همچون عبید زاکانی (اواخر قرن هفتم) که با قریحهای خلاق، حساس و نازکاندیش مصائب و مشکلات روزگار خود را بهگونهای عامهپسندانه با طنز و شوخی به همان مردم بازمیگرداند. پیش از او میتوان از «دختدی، زهچشمی و ابوالفوارس از بذلهگویان خاص اصفهان» در زمان سلطان مسعود و سلطان محمود غزنوی نام برد. [۲دو] در زمان شاهعباس از کچل عنایت، دلالهقزی، کچل مصطفی و سگ لوند نام بردهاند. [۳ سه] از دیگر افراد در دوران قاجار میتوان از اسماعیل بزاز نام برد و مهمتر از او کریم شیرهای یا دوشانالملک بود که در نمایش عامهپسند بقالبازی (نوعی نمایش قدیمی در اصفهان) نقش بازی میکرد. او مردی اصفهانی و لاغراندام بود که بهدلیل نیش و کنایههایش به کریم پشه هم معروف بوده است. او از رعایت ادب به شاه و مقربان درگاه شاهزادگان معاف بود و اجازه داشت هرموقع، در هرکجا، نسبت به هرکس هرچه دلش میخواهد بگوید. [۴ چهار]
در دوران معاصر میتوان از رضا ارحامصدر نام برد که هنرمند یگانهای است. ارحامصدر از معدود هنرمندانی است که دارای تحصیلات عالیه در رشتهی غیر هنری است. او دارای لیسانس دارایی و علوم اقتصاد به سال 1328 بود. ازاینرو رئیس شرکت بیمه ایران شده بود و مدیر هتل شاهعباس که زیر نظر شرکت بیمه ایران بود. بنابه موقعیت شغلیاش از یکسو با مسئولان عالیرتبهی شهری و کشوری نشستوبرخاست داشت و از سوی دیگر هتل شاهعباس که در آن زمان بهترین هتل خاورمیانه محسوب میشد، او را با هنرمندان مدعو یا گردشگران خارجی و ایرانی ارتباط میداد. با این وصف او با طیفهای وسیعی از مردم، از بینوایان شهر گرفته تا بانوایان دربار، در ارتباط قرار میگرفت و این موقعیتی بود که کمتر هنرمندی در ایران با آن روبهرو بود. هوشمندی او آنقدر بود که بهطوراخص گرایش به هیچ حزب و نهاد سیاسی و حتی حکومتی پیدا نکند و در افتوخیز آنها قرار نگیرد و بهواسطهی موقعیت اجتماعی خاصی که داشت با استقلال فردی و با شیرینزبانی نیشهای خودش را به صاحبان قدرت و ثروت بزند و برای خودش ویترین ویژه ایجاد کند؛ آنهم در جامعهای که در التهاب دوران گذار بحرانهای اجتماعی گوناگونی از سر میگذراند.
در فرهنگی که مناسبات و موقعیت اجتماعی آن در تندباد مدرنیته قرار گرفته است و نهادهای مدنی بناست شکل بگیرند و زمینههای انتقال دوران سنتی به مدرنیسم را فراهم آورند، پدیدهی تئاتر انتقادی زمینهساز یک تقابل بطئی در سازوکارهای یک اجتماع قلمداد میشود. اما در شهری که آموزش تئاتر حرفهای نهادینه نبوده و مباحث اساسی تئاتر به نقد گذاشته نمیشده آیا میتوان گروه تئاتر ارحامصدر را تئاتر انتقادی نامید؟ تنها میتوان گفت در دورانی که صراحت در بیان و بروز حقیقت دشوار شده بود، بذلهگویی، هزل، طنز و کنایه یا گونههای دیگر شوخی راه برای بیان ناگفتهها باز میکرد خاصه اگر همراه با نمایش و حرکات و حالات ویژهای میبود. این بذلهگوییها نوعی دستگاه فکری است که حاوی لایههای زیرین در بافت زبانی است و مفاهیمی پنهان و گاه متضاد (غیرواقعیت) در سازوکار زبان را در تعلیقی خوشایند و دلنشین موجب میشد بهطوریکه گاه یکی همنشین و در تأکید و تأیید یک گفتار است و گاه جانشین و در نفی آن دیگری عمل میکرد و به قول کوستلر [۵ پنج] «یک جهش ناگهانی و دلانگیز فکری از یک ساحت به ساحتی دیگر است.» [۶ شش] با بیان کوتاه و موجز در عین بهتزدگی دادههای جالبی را به مخاطب منتقل سازد، به او نهیب بزند، بخنداند و معنایی تازه از یک سوژه را برای مخاطب بگشاید. اما نباید فراموش کرد که لطیفه یا هجو بهمثابهی موعظهای هیچگاه نمیتوانست بسان یک مقالهی علمی و انتقادی تأثیرگذارتر باشد و رشد تئاتر به مفهوم دقیق را موجب شود و ایجاد یک مکتب انتقادی کند.
طنزهای اصفهانی ریشه در چند چیز دارد، گاه برای ریشخند و تمسخر است که ممکن است ناشی از فشار روحی، محرومیتها و تمایلات سرکوبشده در ناخودآگاه آدمها باشد و گاه برای انتقام گرفتن بهجای برخوردهای فیزیکی، فحش و ناسزا گفتن و گاه برای بیان واقعیتهای تلخ فردی و اجتماعی یا فرهنگی روزگار و گوشزد کردن آن در قالب طنز اخلاقی. طنز اصفهان هیچگاه نتوانست تبدیل به مکتبی انتقادی شود زیرا در بستر تاریخی فرهنگی این مرزوبوم سازماندهی نهادهای مدنی و روابط بین دولت-ملت شکل نگرفت.
ارحامصدر از پایگاه مردم محروم در محلات سنتی اصفهان برمیخیزد، در آنجا رشد میکند و محرومیت مردم را با پوست و گوشت خود درک میکند و زمانیکه به موقعیت اجتماعی بالایی میرسد و استقلال مالی پیدا میکند، بهخاطر غم نان مجبور نمیشود سر جلوی هرکسی خم کند. همچنین بهدنبال امتیاز گرفتن و سرکیسه کردن اربابان ثروت و قدرت نمیرود، آنگونه که در دوران قاجار کریم شیرهای از موقعیت خود در دربار استفاده میکرد و رجال و درباریان برای رفعورجوع پارهای از مشکلات با دادن حق و حساب بهاصطلاح «خر کریم را نعل میکردند». برعکس ارحامصدر با سعهی صدر، علو طبع و مردمدوست بودن، به نوای درماندگان پاسخ مثبت میداد و اگر لازم بود از هیچ مساعدتی دریغ نمیکرد. با زیرکی بهگونهای پنهان از خود بهخوبی تعریف و تمجید میکرد و با شجاعت و جسارت خواستههای مردم را از زبان طنز خود با صاحبمنصبان، بزرگان و اقشار مختلف اجتماعی مطرح میکرد تا اخلاق اجتماعی به چالش کشیده شود و گاه گرهای از مشکلات باز شود. گفتنی است محتوای نمایشهای عامهپسند ارحامصدر ایدئولوژیک نبود و از هرگونه اغفال و فریب تماشاگر دوری میجست. متنهای نمایشهای ارحامصدر پیشتر بهوسیلهی ناصر فرهمند که استاد ارحامصدر محسوب میشد، مهدی ممیزان و گاه علیمحمد رجایی آماده میشد و درنهایت او اجرا میکرد.
احمد اخوت در کتاب «لطیفهها از کجا میآیند» به این نکته اشاره دارد که هرگاه در دنیای لطیفه برای یک کلیشهی ذهنی مضمونی کوک شده باشد که لطیفه ساخته شود، این برای ما خیلی دلنشین خواهد شد زیرا بر ناخودآگاه آدمی دست میگذارد و فرآیند ذهنی طبیعیسازی ما را زیر سؤال میبرد. [۷ هفت] با نگاهی به نمایشهای ارحام به ویژگیهایی همچون بهرهگیری از صنعت وارونهسازی و مهمتر از همه بدیههسازیهای ویژه برمیخوریم. به همین دلیل نمایشهای او تکراری و نخنما نبود و بهتدریج نوعی سلیقهی عامهپسند را با نمایشهایش گره زد که بهعنوان مکتب انتقادی تئاتر از آن یاد شده است که البته همانگونه که اشاره شد به مفهوم درست کلمه رویکرد انتقادی نداشت. رفتار نمایشی ارحامصدر برآیند دیالکتیکی گلایههای تمام مردم نسبت بههم، نسبت به مسئولان، نهادهای دولتی و بخش خصوصی بود. مردمی که عموماً از طبقات متوسط جامعه با فرهنگی آمیخته به سنت در نمایشها حضور مییافتند. با این وصف گاه نمایشهایی از ارحام طیفهای مختلف روشنفکری و تحصیلکردگان را نیز قلقلک میداد تا به تماشای نمایشهای او بروند. ازاینرو بیان نمایشی ارحام دریافتهای فرهنگی جامعه بود که بازتولید هنری میشد. آنگونه که ارحامصدر میگوید: «وقتی ما تئاتر را شروع کردیم منبع الهام سوژههایمان همه از طبقات پایین اجتماع بودند بنابراین مشتریهای ما هم تماماً از طبقهی زحمتکش بود». [۸ هشت] ارحامصدر محرومیت طبقاتی در اجتماع را لمس کرده بود و با توجه به فرهنگ عامه بهیاری مستمندان میرفت و بر اساس سنت دستگیری از بینوایان که زندهیاد «صمصام»[۹ نه] و «یوزباشی»[10 ده] پیش از او انجام میدادند که برحسب اتفاق نیز بذلهگو بودند، مردم را میخنداند و نزد مردم محبوب بود. صمصام و یوزباشی این تفاوت را داشتند که با همراهی مردم پول جمع میکردند و بهواسطهی آنها به مستمندان یاری میرساندند. ارحام در مراسمهای غم و شادی آشنایان، فامیل و هممحلههای خود حضور مییافت و با خضوع ادای احترام میکرد، اما در صحنههای نمایش با اغراق گرههای اجتماعی را مطرح میکرد. نمایشهای عامهپسند ارحام آیینهی تمامنمای گفتهها و ناگفتههای مردمی بود که با آنها زیسته بود و نگرش، روحیه، آدابورسوم، ذوق و سلیقهی مردم، وضعیت و حالوهوای اجتماعی آن روزگار اصفهان را منعکس میکرد. او نبض زندگی را در زیرپوست جامعه در دست داشت و نمود آن را دریافت میکرد و از دل فرهنگ مردم، فرهنگسازی مردمی میکرد و بر اساس ضرورتهای زمان، شعار محوری در راستای تفکر عامهپسند با رفتارهای نمایشی بروز مییافت بهویژه برای مردمی که آمادگی آن را داشتند از کسی اسطوره بسازند. اما به قول مازیار اخوت «آنچه این افراد را به ما پیوند میدهد، گسترش خنده در فضای عمومی شهر بود.» جامعهای که آحاد آن کتابخوان نبودند و فرهنگ مردم بهسمت یادگیریهای شفاهی، دیداری و رفتارهای هجو و بذلهگویی و طنز کلامی سوق پیدا کرده بود و این الگوی رفتاری تبدیل به الگویی اجتماعی و فرهنگی شده بود آنچنانکه خود در گفتوگو با زاون قوکاسیان میگوید: «مردم شیفتهی طنز کلامی بودند.»[یازده ۱۱] بهویژه هنگامیکه بداهههای خلاقانهی او مردم را سرذوق میآورد و شگفتزده میساخت. بهقول خودش موقع بازی کردن یکمرتبه یکی از موارد تقلیدگونگی به ذهنش خطور مییافت. [دوازده ۱۲] و یکی از مهمترین ترفندهای طنزهای ارحام، به سیاق طنزپردازان پیشین اصفهانی در طول تاریخ، «مچگیری» بود و با ایفای نقش اقشار پاییندست جامعه ساطور انتقاد را بر طبقهی بالای جامعه فرود میآورد. [سیزده ۱۳] در این میان نقش لهجه و گویش بیتکلف و روان اصفهانی بسیار کارساز بود؛ بهویژه در بهکارگیری ضربالمثلهای اصفهانی که با بیان ظرافتهای لهجهای به دل تماشاگر اصفهانی خوش مینشست. کاری که مقلدان او چه در زمان حیات او و چه بعد از مرگ او نه جوهره و نه جربزهی بیان آن را در اجرای نمایشهای خود داشتند. ارحامصدر باوجود شایستگیهای فردی مدیون گروهی بود که سنگ زیرین نمایشهای او بودند، او را همیاری میکردند و ارحام را بر صدر مینشاندند. برای نمونه از مهدی ممیزان گرفته که بسیاری از متنهای نمایشنامههای ارحام را نوشته تا علیمحمد رجایی (متولد تهران) که هم مینوشت و هم بازی میکرد، بههمراه دخترانش سرور (همسر وحدت)، ژاله و فروغ که هر سه بازیگر تئاتر بودند و نیز همسرش که او نیز بازیگر، طراح لباس و خیاط نمایشها بود. ارحام در یک کار گروهی شکفته و بالنده میشد و ویژگیهای بیان و رفتارهای نمایشیاش شکل میگرفت که برخی از آنها عبارتاند از:
لحن انتقادی: ارحام با دیالوگهای پرانرژی در نقشهای آبدارچی، نوکر، باغبان، جاهل و در قامت انسانی درستکار لحن نیشدار و نقادانهی خود را بهسوی رفتارهای ناشایست و ریاکارانهی قویدستان میگرفت تا پیام اخلاقی و انسانی خود را به آنها برساند. بهویژه در ریشخند کردن اربابان زهد و ریا و نوکیسهها. اما مجید نفیسی برداشت دیگری از مفهوم کمدی انتقادی دارد و معتقد است ارحامصدر برای هنر خود رسالتی قائل نبود و با گلایههایش قصد تغییر روابط اجتماعی و برانگیختن مردم علیه حاکمیت را نداشت. نفیسی مهمترین انتقاد بر نمایشهای ارحام را در سایه بودن دیگر بازیگران و نمود نداشتن آنها و فراتر نرفتن حرفهای ارحامصدر از حد گلایهها میداند.[چهارده] ازاینرو نیش زدنهای ارحامصدر بیشتر تذکر و تنبیه بود و کنایههای او چندان باعث آزردگی نمیشد.
شیرینزبانی لهجه: اصفهانیها به زیرکی، بذلهگویی و حاضرجوابی معروف بودهاند و در نمایشهای بقالبازی و روحوضی با صراحت بیان آن را نمود میبخشیدند.
بداههگویی و رودست زدن: بداهه تکههای شناور طنز در ذهناند که گاه از لایههای زیرین، برحسب موقعیتی خاص، بدون اندیشهی از پیش تعیین شده، بهوسیلهی بذلهگو مطرح میشود. معجزهی ارحامصدر بهشیوهی گذشتگان در بدیههگویی و سرعت انتقال حیرتانگیز در پاسخگویی و بهاصطلاح حاضرجوابی بود. بداههگوییها موجب میشد هر نمایش ارحام با اجرای دیگر متفاوت باشد و این بسته به تماشاگران حاضر در سالن، مسائل روزمرهی جامعه و حتی رفع اشتباه دیالوگ بازیگر روی صحنه صورت میگرفت. و گاه با رودست زدن (نه به معنای فریب دادن و گول زدن) در موقعیتهای مشخص و در برخورد با مخاطب با تکیهکلام یا یک گفتار موجز تماشاگر را بهتزده میکرد.
پینوشتها:
۱. مافروخی اصفهانی، محاسن اصفهان، به کوشش عباس اقبال آشتیانی (اصفهان: سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان، ۱۳۸۵)، 109.
۲. حسین نوربخش، کریم شیرهای: دلقک مشهور ناصرالدینشاه (تهران: انتشارات سنایی، 1357)، 30.
۳. حسین نوربخش، دلقکهای مشهور درباری (تهران: انتشارات سنایی، 1355) ، 66.
۴. حسین نوربخش، کریم شیرهای: دلقک مشهور ناصرالدینشاه (تهران: انتشارات سنایی، 1357)، 2.
- Koestler Arthur
۶. احمد اخوت، لطیفهها از کجا میآیند (تهران: نشر قصه، 1384)، 27.
۷. همان، 12.
۸. زاون قوکاسیان، زندگی در تماشاخانهی اصفهان (گفتوگو با رضا ارحامصدر) (اصفهان: نشر نهفت و نشر هدایت، 1393)، 48.
۹. سید محمد صمصام، نامور به درویش صمصام (۱۲۹۰- ۱۳۵۹ خ.)، فرزند سید جعفر، از دراویش بنام اصفهان بود. او در مجالس با بیان کلمات طنزآمیز و بهلولگونه حقایق و انتقادات زمان خود را بیان میکرد. محتوای حرکات و معنی کلماتش عمدتاً طنز بود و شوخیهایش ظریف و جهتدار بود.
- حبیباللّه جبلی معروف به یوزباشی (1286- 1351 خ.) از بذلهگویان و حاضرجوابان اصفهانی بود که شهرت بسیاری پیدا کرده بود.
۱۱. زاون قوکاسیان، زندگی در تماشاخانهی اصفهان (گفتوگو با رضا ارحامصدر) (اصفهان: نشر نهفت و نشر هدایت، 1393)، 64.
۱۲. همان، ۳۱.
۱۳. همان، ۶۹
- همان، 313.