شماره پنجم آنگاه با عنوان کتابِ هفته؛ کتاب همیشه منتشر شد . این شماره به «کتاب هفته» اختصاص دارد . کتاب هفته عنوان هفتهنامهای بود از مجموعه مجلههای مؤسسه کیه... ادامه ...
اگر تنها به نامها فکر کنیم، در این خیابان «شاهرضا» به «انقلاب» تغییر کرده است که شاید یکی از بامسمیترین نامگذاریها/تغییرنامها در تاریخ تهران باشد؛ شهری که ناگهان بزرگ شد -و نامهایی برای خیابانهای جدیدش میجُست- و بعد از تمامی رویدادهای دههی چهل و پنجاه نیز، میخواست پیشینهی پهلویاش را فراموش کند و چهرهی انقلابیاش را ماندگار و جاودان سازد. این خیابان همچون نام قدیم و جدیدش، تجلی دوگانههای تاریخی، سیاسی، شهری و اجتماعی است و همچنان شکل بینابینی، موقعیت مرزی و ماهیت جداکنندهی خود را حفظ میکند، اگرچه درست در «میانه»ی شهر قرار دارد، درست در میانهی تهران؛ تهرانی که شبیه به هیچ شهر دیگری در دنیا نیست!
«آنگاه چهارم» "خیابان انقلاب ؛خیابان کتاب" با حضور سوسن شریعتی و ترانه یلدا، ساعت 11 صبح روز پنجشنبه مورخ 25 آبان ماه در گالری آ رونمایی شد. خیابان انقلاب، د... ادامه ...
غلامرضا امامی، متولد 1325 اراک، و دانشآموخته علوم سیاسی از دانشگاه رم است. او دورهای طولانی مدیریت انتشارات کانون پرورش فکری کودک و نوجوان را بهعهده داشت. با روحیهای آشتیجویانه، برای برپاماندن کانون در دورههای مختلف تلاش کرد. بخش دوم گفتگو کبوتر ارشدی با وی را که در شماره دوم آنگاه چاپ شده بود ، اینجا بخوانید.
غلامرضا امامی، متولد 1325 اراک، و دانشآموخته علوم سیاسی از دانشگاه رم است. او دورهای طولانی مدیریت انتشارات کانون پرورش فکری کودک و نوجوان را بهعهده داشت. ب... ادامه ...
سومین جشن انتشار شماره سوم آنگاه ، پیکان ، رفاقت پنجاه ساله عصر پنجشنبه در فرهنگسرای ارسباران برگزار خواهد شد.
شماره سوم آنگاه با موضوع پیکان ، رفاقت پنجاه ساله منتشر شد . این شماره اختصاص به سیر تولید تا توقف خودروی پیکان و تاثیرات اجتماعی و فرهنگی آن بر ایرانیان دارد .
شنیدن نام رابرت از جایی توجه شنوندگان را برانگیخت که کریگ ویلیامزروزنامهنگار در سال 2016 مدعی شده بود که رابرت دل ناجا از گروه موسیقی مسیو اتک همان بنکسی معروف است. ویلیامز در بررسیهایش با دنبال کردن نمایشگاههای آثار بنکسی به این نتیجه رسید که تمام آنها قبل یا بعد از اجراهای گروه مسیو اتک بوده است.
احمدرضا احمدی در سوگ فیروز شیروانلو نوشت: «مرا یاد است آن هنگام که باران در خیابان بود و هنوز پیادهروها مه صبحگاهی و دود شهر تهران را به تن داشتند. من و آیدین، در کوچهی پشت بیمارستان ساسان تهران، تو را در آمبولانس نهادیم. من ایستاده بودم و بر شانههای آیدین گریه میکردم. دو گیتی بر سرم آوار بود.»
عباس کیارستمی نخستین حضورش در کانون مصادف بود با ساخت فیلم نان و کوچه و آخرین حضورش مصادف شد با تشییع پیکرش! هـیچ چیز بدتر از این نیست که شلوار محمد ر... ادامه ...