شهر بیرحم
در آفتاب سوخت
درختانش پنجه باز کرد
و جوانهی آدمهایش خشکید
دیگر آفتاب غروب نکرد
باران گریست
و شهر بیرحم خوابید.
سهراب شهید ثالث – 1377
در... ادامه ...
هر بار که ترک موتور گازی پدرم به سمت بازار میرفتیم، آرزویم رفتن به کارگاهش در چهارراه اسلامبول و ساختمان پلاسکو بود. از همان ابتدای ورود و بستن موتور به گاردها... ادامه ...